جدول جو
جدول جو

معنی غریب حال - جستجوی لغت در جدول جو

غریب حال
ریز مقام و تکه ای سازی مربوط به لـله وا که به معنی حالت تنهایی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غریب وار
تصویر غریب وار
غریب مانند مانند غریبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریب حسن
تصویر غریب حسن
دارای جمال و زیبایی شگفت آور
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
تباه حال. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ شَ / شِ)
آنکه دارای شکل و هیأت شگفت انگیز و نادر باشد:
لطیف جوهر و جانی، غریب قامت و شکلی
نظیف جامه و جسمی، بدیع صورت و خوئی.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(غَ حُ)
آنکه دارای جمال و زیبایی شگفت آور است:
شهری غریب دشمن ویاری غریب حسن
آنجا چه جای غمزدگان قلندر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه که در 11/5هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و یک هزار و پانصدگزی خاور شوسۀ ارومیه به مهاباد واقع است. زمین آن جلگه و هوای آن معتدل وسالم است و 66 تن سکنه دارد که مذهب آنان تشیع و زبان ایشان ترکی است، آب این ده از باراندوزچای تأمین می شود و محصول آنجا غلات، چغندر، توتون و انگور است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(غَ بُلْ)
یکی از سران لشکر ابوالحسن علی بن عیسی. در تجارب الامم (ج 2 ص 90) آمده است: به سال 301 هجری قمری ابوالحسن علی بن عیسی پس از بازگشت از مکه به وزارت رسید و بعد معزول شد و از خانه سلطان به سوی خانه خود رفت، و مونس الخالع و غریب الحال و سایر سران لشکر با وی بودند. رجوع به ص 112 کتاب مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
مانند شخص غریب. ترکیبی است از غریب + وار (مزید مؤخر شباهت)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غریب وار
تصویر غریب وار
بیگانه وار مانند غریبان بطرز غریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب شکل
تصویر غریب شکل
آنکه دارای شکل و هیئت عجیب و شگفت انگیز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب حسن
تصویر غریب حسن
شگفت زیبا آنکه دارای زیبایی شگفت آور است
فرهنگ لغت هوشیار